قسمت پانزدهم رمان رویالVsپاپ استار
قسمت پانزدهم رمان رویالVsپاپ استار

مرلیا-اه اه 

یهو یه پسری سر و کلش پیدا میشه 

پسره-آه شماها باید پاپ استار ها و پرنسس و شاهزاده ها باشید درسته؟

هیچ کس محلش نداد

یهو نوریما مثل اجنه پرید جلوش

نوریما

-بعلههه خودمووون هستییم شما؟

پسره-من شیو کوروسو هستم خوشبختم و  با نوری دست داد 

فیلیپ رفت جلونوریما و با اون پسره دست داد

فیلیپ-خوشبختم شاهزاده فیلیپ هستم و یه ذره محکم دست شیو رو فشار داد 

کورانوسوکه-چی شد یهو غیرتی شد

ریوما-میبینم فلفل قرمزمون شده سبز

شوسوکه-عااقاا مبااارکه

فیلیپ-خفه 

زایزن-فعلا دهنم سرویسه 

مرلیا و ترسا-اقاااااشووون غیرتیهههههه

سایو-بادابادامبارک بادا

اینهیه-عروس رفته دامادو خفه کنه 

نوریما-کوفت 

هما-هه برای بار سوم میپرسم ایا بنده وکیلم؟

رامونا-پ ن پ شما وزیرید 

کورانوسوکه

-خانوم مرلیا میشه بیایید

مرلیا-با کماال مییل

دم گوش مرلیا-خب حالا پررو نشو میگم اون دختره رو میشناسی

مرلیا-کدوم.

-اونی که موهش بلونده چشماش سبزه

مرلیا - اهااا فهمیدم تری رو میگی

-درست و کامل بگو

مرلیا-اون ترساست.بچه اروم ولی کرمو،

-یکاری میکنی برام؟

مرلیا-چیکار؟ عاشق شدی؟

-هووف اره تورش میکنی برام؟

مرلیا-ههه یه لقمت میکنه .باشه

شیو-خب این دوتا مرغ عشق پچ پچاشون تموم شد؟

مرلیا-خف باو 

شیو-خب بریم قایق ؟

همگی-بریم

مرلیا

تو ذهنم-هاهاها وقتشه 

رقتیم سمت یه لنج 

ترسا خواست سوار بشه که قصدا هولش دادم

کورانوسوکه 

قبل اینکه ترسا بیوفته تو اب گرفتمش

-خوبه حالتون؟

ترسا سریع خودشو جمع و جور کرد-بعلهه شما خوبید.

-من..من بعله

همه رفتیم داخل لنج 

مرلیا

همه نشسته بودیم روبه رو هم :ترسا و کوری، فیلیپ، نوریما، اسونا و کامیو، رویا و ریوما، کینتارو و مریکا، رایا و تزوکا، سایو و شوسوکه، مرلیا و زایزن، ریوگا و اینهیه، هما و رامونا 

ای بابا این پسر چرا اخمو هست برج زهرمار 

تزوکا که بدتره پلاس فیلیپ 

یدفعه داد زدم-دزداااای دریاااااییی حمملههههههه کردننننن 

همه از تو حس و باغشون اومدن بیرون

روبه من

-سلام علیکم سلام علیکم ازرا خانم یادگار مش ماشاالله 

ریوگا و فیلیپ-پودر نشی گوله نمک

سایو که از خنده افتاد بغل شوسوکه ( یا خدا صحنه دار بود )

اینهیه و ریوگا به هم دیگه نگاه کردن( نگاه دو مرغ عشق )

فیلیپ و نوریما هم قرمززز ( خوبه خجالت بکشید خانواده اینجا نشسته )

کورانوسوکه از خنده پرید ترسا رو بغل( نکن برادر من بچه اش میوفته چی؟ بچه؟ )

رایا و تزوکا اینو مجسمه باز رایا یه لبخند کوچیکی اومد رو لبش ( تزوکا مجسمه متحرکه )

اسونا خندش گرفت کامیو اخمو بود( اخ جیگیلی جیگیلی اخماتو وا کن )

کینتارو مریکا دوتاشون خندشون گرفت( به این میگن گذشته گذشته است الانو بچسبب )

هما و رامونا هم خندشون گرفت پلاس شیو 

زایزن...هاج و واج زل زده بود به من ( هییییز )

از سرجام بلند شدم که لنج یه تکونی خورد و من از پشت افتادم تو اب 

اینهیه-مرلیاااااااااا

همگی-نهههههههه 

یدفعه یه رنگ قرمزی رو اب پخش شد

رویا-کوسه خوردش 

حالا رامونا زد زیر گریه 

که یدفعه من با شنا کردن اومدم بیرون اب

مرلیا-هه هه ترسیدیدااااا

هما-اون..مگه..خون..نبود؟

مرلیا-نه بابا رنگ پینت بال بود خخخخخ 

رامونا-ای ...خوشت میاد اشک مردمو در میاری

همه حرف بارم کردن ولی صدایی از زایزن در نیومد

ریوگا-زایزن..زایزن حالت خوبه؟ یدونه اروم زد تو صورتش جوابی نداد

مرلیا اومد بالا 

مرلیا

-اوا این چش شد غش نکرده باشه؟

کورانوسوکه - سکته رو زده 

ریوما-نه باو غش کرده فقط 

اینهیه-نیگا راستی راستی پسر مردمو کشت 

شیو-نه زندس 

ترسا-عزرائیلللللللللللللل

-منکه کاری نکردم روحیه اوشون ضعیفه 

ریوما-توکه میدونی روحیه معشوقه یدفعه ریوگا جلو دهنشو گرفت

ریوگا-عه حرف نزن

ریوما-اووم اووم دست ریوگا رو گاز گرفت

ریوگا-اخخ دستم 

ریوما-نفسم بند اومد

کورانوسوکه از پشت من بدون اینکه بفهمم به ریوما چشم غره رفت و گفت نباید مرلیا بفهمه

رایا-قضیه چیه؟

کورانوسوکه - هیچی هیچی

-یه............

برا قسمت بعد 55 تا نظر

 


[ جمعه 16 بهمن 1394 ] [ 20:41 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 919 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )